پازلی به نام زندگی

سعی کن فقط زندگی کنی به خاطرآوردن سهم پیرهاست.

پازلی به نام زندگی

سعی کن فقط زندگی کنی به خاطرآوردن سهم پیرهاست.

کلاس اولی!

امروزواسه کلاس اولی هاروزمهمی توی زندگیشونه!اولین روزمدرسه ازاون روزایی هست که نمی گم همیشه ولی تامدتهای طولانی توی ذهن آدم می مونه.زمان ماازاین روپوش های رنگارنگ وجینگیله مستون خبری نبود.اصلا کسی اهمیت نمی دادرنگ لباس بچه دبستانی هاروشن باشه یاتیره.اصلاتغذیه ی زنگهای تفریح مهم نبودفقط پفک نمکی روزنگ تفریح ها عشق بود.وقت امتحان هیچ مامانی نمی آمدپشت پنجره ی کلاس بچه وایسه یاروزاول مدرسه بادوربین بیفته پشت سرکلاس اولیش.مامانا روزاول مدرسه جوری نبودن که وقتی میبینیشون فکرکنی دارن میرن عروسی!

هی هی هی چه روزایی بود فقط یه عکس ازاون روزهابرام مونده یه دخترریزه میزه بایه مانتوی نوک مدادی ویه مقنعه سورمه ای چونه داربایه فکل پشت یه نیمکت چوبی 3نفره ردیف اول که صمیمی ترین واولین دوست دوران جدی زندگیش کنارش نشسته همون دوستی که الان عروس خانمی شده و چندروزپیش اولین سالگردازدواجشوجشن گرفت.

نمیذارم!

نمی ذارم امروزم رو باکارات وحرکاتت خراب کنی!می خوام امروزم بادیروزم فرق داشته باشم .می خوام امروزکلا برام یه جوردیگه باشه .پس خواهش میکنم اینقدرمنوآتیشی نکن.این تقریبا یک هفته ای روهم که قراره باهم کارکنیم بذارخاطره ی خوبی ازهم داشته باشیم. 

نمی ذارم انرژی های منفی که ازصبح تاحالا داری به طرف همه پرتابشون میکنی به من بخوره ازهمشون جاخالی میدم. 

نمی ذارم این یه هفته ای که اینجاهستم بهم بدبگذره ازامروزبایدکارهاموجمع وجورکنم.مثل کسی که می خواداسباب کشی کنه وبره کوچه پشتی. 

نمی ذارم این افکارپوچ وابلهانه رابطه منوباخدای خودم به هم بزنه تازه دارم باتمام وجودتوی زندگیم احساسش میکنم.تازه دارم بهش مثل نفس احتیاج پیدامیکنم. خدایابه خودت قسم نمی ذارم.

نمی ذارم این تنبلی که چندوقته وبالم شده ادامه پیداکنه وکش بیاد.مثل سوسک زیردمپاییم لهش میکنموالبته حواسم هست که دمپاییم نیکتانباشه! 

نمی ذارم احساسم نسبت به آدمهای اطرافم بدباشه .میخوام همه رودوست داشته باشم .هرچندتاالان برای هیچ کسی بدنخواستم توی زندگیم وبه احدی حسادت نکردم. 

نمیذارم چون فقط خودم مسئول کارهام هستم نمیذارم چون به اندازه کافی بزرگ شدم که برای زندگیم خودم برنامه ریزی کنم.نمی ذارم چون دلم نمی خوادزندگیم همین طوری راکدبمونه .دلم میخوادخودم بتونم عوضش کنم. 

پس پیش به سوی روزهایی که حداقل به نصف اون چیزایی که الان توی ذهنمه رسیدم.

بی جنبه!

داشتم فکرمیکردم چندتاشغل هست که من اصلا جنبه شون رو ندارم واگرهرکدوم رودنبال میکردم یااخراج میشدم یاورشکسته!

من عمرا می تونستم یه پستچی خوب وامانتدارباشم. آخه دلم می خواست تمام پاکتها وبسته هایی روکه به دستم میرسید بازکنم وازهمشون سردربیارم فقط ببینم داخلشون چیه وکی واسه کی فرستاده وچرا؟ولی انصافا چیزی ازشون کش نمی رفتم البته مرسولات خارجی درالویت بودند!خدمات وبلاگ نویسان جوان             www.bahar20.sub.ir

وای اگه من گلفروش بودم همون روزاول ورشکسته می شدم آخه دوست داشتم باتمام گلها وربرم وتزئینشون کنم وهرشب که می رم خونه یه دسته بزرگ باخودم ببرم منزل!خدمات وبلاگ نویسان جوان             www.bahar20.sub.ir

درمقابل این دیگه نمی تونم طاقت بیارم خداییش!!اگه من شیرینی فروشی داشتم .اصلادرمورد این یکی هیچی نمیگم!خدمات وبلاگ نویسان جوان             www.bahar20.sub.ir

اگه من آرایشگربودم چه بلاهایی که سربقیه درنمی آوردم.روی خودم که عملیاتی نه میتونستم انجام بدم نه دوست داشتم که بدم ولی وای به حال دورووری هام عاشق اینم که یکی روبنشونم ومدل به سروشکلش بدم.

البته الان که خوب شدم چون نه حالشودارم نه وقتشوولی دلم برای اونهایی که دردوران کودکیم قربانی امیال شیطانی من شدندمیسوزه وازشون طلب بخشش میکنم!خدمات وبلاگ نویسان جوان             www.bahar20.sub.ir

وخلاصه یه عالمه شغل رنگارنگ دیگه که خدانخواست من واردهیچ کدوم ازاین مشاغل شریف بشم  والان یک عددماشین حساب شده همدم شبها وروزهام ویارگرمابه وگلستان بنده.

نتیجه اخلاقی این پست:خداخرراشناخت وبه آن شاخ نداد!