داشتم فکرمیکردم چندتاشغل هست که من اصلا جنبه شون رو ندارم واگرهرکدوم رودنبال میکردم یااخراج میشدم یاورشکسته!
من عمرا می تونستم یه پستچی خوب وامانتدارباشم. آخه دلم می خواست تمام پاکتها وبسته هایی روکه به دستم میرسید بازکنم وازهمشون سردربیارم فقط ببینم داخلشون چیه وکی واسه کی فرستاده وچرا؟ولی انصافا چیزی ازشون کش نمی رفتم البته مرسولات خارجی درالویت بودند!
وای اگه من گلفروش بودم همون روزاول ورشکسته می شدم آخه دوست داشتم باتمام گلها وربرم وتزئینشون کنم وهرشب که می رم خونه یه دسته بزرگ باخودم ببرم منزل!
درمقابل این دیگه نمی تونم طاقت بیارم خداییش!!اگه من شیرینی فروشی داشتم .اصلادرمورد این یکی هیچی نمیگم!
اگه من آرایشگربودم چه بلاهایی که سربقیه درنمی آوردم.روی خودم که عملیاتی نه میتونستم انجام بدم نه دوست داشتم که بدم ولی وای به حال دورووری هام عاشق اینم که یکی روبنشونم ومدل به سروشکلش بدم.
البته الان که خوب شدم چون نه حالشودارم نه وقتشوولی دلم برای اونهایی که دردوران کودکیم قربانی امیال شیطانی من شدندمیسوزه وازشون طلب بخشش میکنم!
وخلاصه یه عالمه شغل رنگارنگ دیگه که خدانخواست من واردهیچ کدوم ازاین مشاغل شریف بشم والان یک عددماشین حساب شده همدم شبها وروزهام ویارگرمابه وگلستان بنده.
نتیجه اخلاقی این پست:خداخرراشناخت وبه آن شاخ نداد!