پازلی به نام زندگی

سعی کن فقط زندگی کنی به خاطرآوردن سهم پیرهاست.

پازلی به نام زندگی

سعی کن فقط زندگی کنی به خاطرآوردن سهم پیرهاست.

اکتشافات

چیزهای کوچیک وجزئی همیشه منوبیشترازخبرهاواتفاقات بزرگ خوشحال می کنه چون به نظرمن رابطه ی عکس بین کوچیکی یه اتفاق خوب باعمرشادی ناشی ازاون خبرهست.بعنی هرچی اون اتفاق کوچیک ترتعدادوقتهایی که اون لبخندگوشه ی لب که بعضی وقتهایواشکی هم هستش بیشتر! 

اتفاق اگه بزرگ باشه ذهن آدم روبا عواقبش درگیرمیکنه واون احساس لذت روبافکروخیال به هم می ریزه. 

امروزصبح داشتم توی کیفم دنبال کلیدفایلم می گشتم همه ۷تاجیب رویک بارگشتم ولی پیداش نکردم باردوم که دستم توی جیب پشتش بوددیدم دستم رفت توی یه سوراخ!همین جابودکه یکی ازکشفهای مهم زندگیم روکردم وفهمیدم اون جیب کیفم سوراخ شده ویه سری ازوسایلم که به طورمشکوکی گم میشدن ومن واقعاازپیداکردنشون مستاصل شده بودم درون اون سوراخ کذایی هستن من جمله یکی ازساعتهام کلیدم چندتاسکه ۵۰تومنی ونرم کننده لبم ویه خودکارجبنگولی.  

پس بااین حساب من الان خیلی خوشحالم. 

پی نوشت:چرابانک ملت؟؟!

سفرنامه

کیش بودم. هواعالی بودومن فکرمی کردم خنک باشه واسه همین لباس نازک نبرده بودم رسیدم اونجادیدم دارم خفه میشم رفتم بلوزومانتو ی نخی نازک خریدم! 

درکل بدنبود عمه خانم که میگه کم بودولی به نظرمن اگه بیشتربودخسته می شدم همینطوری مفیدومختصر چسبید!چندتاخورده ریزواسه خودم خریدم وبرای سوغاتی هم واسه همه یکی دوتاچیزآوردم آخه خیلی وقت بودکه تنهایی مسافرت نرفته بودم .توی این مسافرت خیلی چیزهارودیدم ویادگرفتم والان که برگشتم خیلی آروم ترشدم وتقریبااحساس خوبی نسبت به خودم وزندگیم پیداکردم .امیدوارم زودگذرنباشه.

شروع تعطیلات بایه حس خوب

تادوشنبه نیستم دارم میرم مسافرت بالاخره .اگه عمری بودوبرگشتم میام شرح ماوقع رومی نویسم . 

امروزیه حس خوب دارم! برای اولین بارباهم درباره موضوعی به غیرازکارحرف زدیم یعنی اون زنگ زدوحرف زدیم .ولی احساس می کنم هروقت باهم حرف میزنیم یه سکته یاخلائی بین جمله هام هست .یعنی اون هم تقریباهمینطوره!حالااین چندروزه که نیستم می تونم باخیال بازاحساسات وحرفهاموتجزیه تحلیل کنم امیدوارم باانرژی وافکارمنطقی برگردم. 

رئیسم الان تویه جلسه مهمه ازاول هفته تاخودامروزپدرمون واسه تکمیل فایلهای امروزدرومدفقط امیدوارم به خوبی وخوشی تموم شه همه چیز.