من هیچی ازت نمی دونم فقط نزدیک به ۲ساله که می بینمت یعنی همومیبینیم. مایه جورایی همکاریم البته توی ۲تاشرکت مجزاولی همسایه .چندروزپیش یکی دوبارتلفنی باهم صحبت کردیم البته حرفهای کاری چون رئیسم مرخصی بودومن بایدیک سری فایل روازتوتحویل میگرفتم وتو یه سری توضیحات بایدراجع به اونهابه من میدادی.هنوزهم نمی دونم چراوقتی می خواستم بهت زنگ بزنم دستهام یخ کرده بود!
گفتم که من هیچی ازت نمی دونم فقط هفته ای ۳-۴بارمیبینمت موقع نهاراونم اگه توپشتت به قسمت خانمهانباشه که همیشه هست البته!
ای بابا گفتم که من هیچی ازت نمی دونم جزاسم وفامیل ومحل تولدومدرک ارشدت ومدل ورنگ ماشینت .
راستی:
*دیشب خوابتو دیدم ولی الان اصلا خوابم یادم نیست فقط یادمه که توبودی وچندنفردیگه که هیچ کدوم رویادم نمیاد.
*رنگ قهوه ای بیشترازهمه رنگهایی که می پوشی بهت میاد.
*اگه من کنارت بایستم فکرمیکنی به زورکفش پاشنه بلندتاشونه هات برسم؟
*پارسال که پدربزرگت فوت کرده بودخیلی دلم می خواست بهت تسلیت بگم ولی نشدخدارحمتش کنه.
*شماداریدازهمسایگی مامیرید.این یعنی همین دیدارهای سرنهارهم بای بای!
بازهم میگم من هیچی ازش نمیدونم!